بهار ۹۴ برای مردم ایران حال و هوایی متفاوت داشت. بازگشت پیکرهای مطهر شهدای غواصی که در خاک عراق به شهادت رسیده بودند، فضای کشور را عطرآگین کرد. شهدایی که این بار به یاری دل‌های غبارگرفته ما آمدند و تلنگری زدند که فضایی معنوی به مردم بخشید. موجی که در تشییع پیکرهای پاک شهدا، اوج اثر آن نمایان گشت. این جوانان گمنام که پیکرهایشان این‌گونه حماسه‌آفرین است چه قصه‌ی شورانگیزی می‌توانند برای روایت داشته باشند! اما سینمای ما چگونه به پیشواز غواصان «دریادل و خط‌شکن» رفت؟

اروند از اولین ساخته‌های بلند پیرامون غواصان شهید است. فیلم با نمایش مشکلات یک جانباز اعصاب و روان آغاز می‌شود. این عزیزان سوژه‌ی عمده فیلم‌های ضد جنگ هستند و نمایش مالیخویایی از این افراد تبدیل به کلیشه‌ای در این‌گونه فیلم‌ها شده است. جانبازی که با خاطره‌ی هم‌رزمانش زندگی می‌کند و با دنیای امروز بیگانه است.

با توجه به سوژه‌ی فیلم و فضایی که از حضور شهدای غواص در کشور به یاد داریم، انتظار می‌رفت به‌مرور وضع روحی جانباز با نزدیک شدن به بدن‌های آن‌ها بهتر شود. ولی حال جانباز مرتب وخیم‌تر و مراقبت از وی دشوارتر می‌گردد. فضای سیاه فیلم با اضافه شدن رزمنده‌ی چپ کرده، رزمنده‌ی مردد و رزمنده‌ی پشیمان به تاریکی می‌گراید. خانواده‌های آن‌ها هم تماماً با مشکلات متعدد از طلاق تا عقده‌های کودکی درگیرند، به‌طوری‌که برای پیدا کردن یک فرد عادی بین آن‌ها باید ذره‌بین به دست گرفت.

مسئله عجیب بعدی سیگار است. چیزی که از پسر عقب‌مانده تا فرمانده جنگ همه می‌کشد. در مذمت نمایش این‌گونه عادات مخرب بر پرده سینما قلم‌های بسیاری رفته است که از تکرار آن خودداری می‌کنم.

شخصیت‌های فیلم معلوم نیست از کجا آمده‌اند. افرادی کاملاً بی‌هویت که ممکن است از هرجایی در مسیر داستان قرار بگیرند. مردانی خشک، عبوس و خسته که قرار است تعمیمی باشد به تمام کسانی که مشغول تفحص پیکرهای شهدا هستند. تصویری کاملاً متناقض با آنچه در اردوهای راهیان نوردیده‌ایم. این بیماری در اکثر فیلم‌های به‌اصطلاح دفاع مقدس اخیر وجود دارد. اگر اردوهای راهیان نور نبود چه دروغ بزرگی را درباره بازماندگان آن نسل حماسه‌آفرین به خوردمان می‌دادند. کدام ملت با قهرمانان خود چنین کرده است؟

درنهایت هم ما جوانان رزمنده‌ای را می‌بینم که مرتب از شهادت می‌گویند اما اثری از شورونشاط آن را ندارند. امیدی به پیروزی و آرمانی برای جنگیدن ندارند و عملاً تنها خود را به کشتن می‌دهند. بعضی‌هایشان هم در رودربایستی مانده‌اند؛ وگرنه دلشان جای دیگر است. فیلم‌ساز سعی کرده نشان دهد شهدا مردمانی عادی بودند اما به خود زحمت نداده اوج گرفتن آن‌ها از فرش به عرش را نشان دهد. آیا از این بیشتر می‌توان در حق این مجاهدان راه خدا بی‌انصافی کرد؟

از دیگر موارد آزاردهنده فیلم طعنه‌های آن است که گاه رنگ توهین به خود می‌گیرد. از سکانس حمام و مرثیه‌ی رفتن به‌سوی کربلا که با بدن‌های عریان خوانده می‌شود تا حاج‌آقا «مصطفوی» عبوس و بی‌احساس که الآن فقط پای چپش برایش باقی‌مانده است. در این مورد از شکافتن بیشتر موضوع می‌گذرم.

وقتی قرار باشد با مؤلفه‌های سازمان ملل فیلم از جنگ بسازی فرقی نمی‌کند داستان غواصان دفاع مقدس باشد یا ارنست همینگوی در جنگ جهانی اول. همه به یک‌شکل درخواهند آمد. سؤال اصلی را نه از تهیه‌کننده و کارگردان که باید از آن نهادهایی که توپ و تفنگ فیلم را تأمین می‌کنند٬ پرسید؛ که چرا بودجه ساخت فیلم دفاع مقدس تبدیل به فیلم ضد جنگ شده است؟ این‌گونه فیلم‌ها قرار است کدام بخش از تاریخ حماسه‌آفرین ۸ ساله‌ی نبرد حق علیه باطل را روایت کند؟ مگر قرار است هرسال چند فیلم در تنها ژانر اختصاصی جمهوری اسلامی ایران ساخته شود که ما این‌گونه سراغ سوژه‌های خاص و تعمیم آن‌ها به‌کل می‌رویم؟