«فصل نرگس» سعی در ارائه‎ی نگاهی امیدبخش به زندگی دارد. کارگردان این بار به جای اقلیت‎ها، سراغ عامه‎ی مردم رفته است و سعی کرده از تقاطع سرنوشت چند نفر، یک داستان خیریه‌ای بیرون بکشد. ما با چند داستان موازی هم روبه‌رو هستیم که قرار است جایی به هم برسند. فیلمساز سعی کرده داستان را خطی روایت نکند اما در نهایت به یک اثر شلخته رسیده است.

فیلم دو سوم اول زمان خود را از دست می‌‏دهد بدون آن که روایتی شکل بگیرد. فیلمساز تمام توپ‎های خود را برای سبد پایان‎بندی نگه داشته اما حاصل به جای این که شوکه‎کننده باشد، گنگ است. بیش از حد معمولی بودن داستان باعث شده شوخی‎های کوچکی که گاهی سر بیرون می‎آورد با واکنش‎های مبالغه‌آمیز حضار مواجه شود. به نوعی وجه کوچک طنز، بر وجه بزرگ درام اجتماعی غلبه دارد. در طول فیلم از آلبوم‎های موسیقی‎ مختلفی استفاده شده اما کارگردانیِ صوتی نداریم و اشتباهات بسیار ساده‎ای در آن دیده ‎می‏‌شود. صدای دالبی سالن‎ها کمکی به فیلم نکرده و حتی باعث آشکار شدن ضعف‎های آن شده است.

بازی‎ها معمولی است. شاید دقیق‎تر این باشد که از بازیگرها خوب بازی گرفته نشده است. تقلید لهجه‎های شهرستانی بسیار ضعیف است. کارگردان تمرکز کافی روی شخصیت‎ها نداشته و حاصل، شخصیت‎هایی خام از آب در آمده‌اند. امید به زندگی تنها در چند دیالوگ است و از ایجاد هم‎حسی خبری نیست. تکراری بودن داستان‎ها و کارگردانی فیلم هم مزید بر علت شده تا نتوانیم از «فصل نرگس» به عنوان یک درام قوی، خلاف جهت سایر آثار این ژانر در سینمای ایران یاد کنیم؛ شاید در قامت یک تله‎فیلم بتوان آن را اثری شریف خواند.