شاه بدر شاهنشاه ایران است که در جمال و کمال سرآمد عصر خود است. مادر وی گلنار از مردامان زیر دریاهاست که نسبت به انسانهای روی خشکی برترند. او ندیده عاشق گوهر٬ دختر شاه سمندل میشود اما از سوی آنها طرد میشود و در کشاکش اتفاقات در یک کشتی سوار میشود.
کشتی شاه بدر در طوفان در هم میشکند و او به ساحلی میرسد. در ساحل چهارپایانی را میبیند که سعی میکنند مانع از فرود او روی خشکی شوند. به هر ترتیب وارد ساحل میشود و پس از پیمودن مسافتی به دروازهی شهر میرسد.
آنجا نیز باز تعدادی چهارپا سعی میکنند مانع ورود او به شهر شوند. وارد شهر که میشود میبیند تعداد چهارپایان در این شهر بیش از سایر جاهاست.
در بازار پیرمرد خیاطی را میبیند و از او دربارهی وضع این شهر سوال میکند. پیرمرد او را به داخل حجره خود میبرد و به او میگوید باید مواظب خود باشد.
پیرمرد میگوید در این سرزمین ملکهای جادوگر حکمرانی میکند که نام او عشق است. او جوانان خوش سیما را نزد خود میبرد و پس از ۴۰ روز خوشگذرانی و عشرت٬ آنها را به صورت چهارپایان در میآورد. این چهارپایان که میبینید همه قربانیان ملکه هستند. باید مواظب خود باشید.
🔸فوقع ماوقع
غرض مطالعهی تمثیلی از عشق بود که در بطن یک داستان عامیانه شکل یافته.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.