یک

یکی از اساتید سابقم پستی غیرمرتبط را در گروهی با موضوع تخصصی رشته خودشان فوروارد کردند. این پست داستان میوه‌فروشی رفتن یک مهندس و مکالمات وی با حسن آقا میوه فروش را روایت می‌کرد. حسن آقا به کنایه می‌گو‌ید که نفت را هم که به توتال دادید رفت! و بعد مهندس در نطقی طولانی حسن آقا را روشن می‌کند که این قرارداد خیلی خوب است.

بنده به استاد مذکور ارادت قلبی ویژه‌ای دارم و بحثی که مطرح می‌کنم ناظر به شخص ایشان نیست. بحث در مورد یک فرهنگ است. فرهنگی که نه در ایشان که در بین استادهای دیگر دانشکده‌های فنی نیز وجود دارد. در آن استاد دیگری که هیچ ارادتی به وی ندارم هم هست. در آن استادی هم که ارادت بینابینی به وی دارم نیز وجود دارد.

فرهنگی که در همین آقای مهندس داستان جلوه یافته است. فردی احتمالا سختکوش و موجه که دائم در حال کار و تحصیل است و موفق در رشته‌ی خود. غالبا از بحث‌های متفرقه دوری می‌کند اما اگر لازم باشد تکه‌پرانی یک میوه‌فروش را پاسخ دهد خود را محق و دارای سلاح قدرتمند استدلال و منطق می‌داند! آن مهندس قصه که منتقد عقایدش میوه‌فروش و بیسواد است از کودکی با نمره و رتبه و معدل و اچ-ایندکس بزرگ شده و طبیعتا دون شان می‌داند که دامن خود را به بحث‌های مردم کوچه و بازار بیندازد. او به سبب تمام آن اعداد و ارقامی که او را در بالاترین درجات رتبه بندی کرده‌اند صاحب صحیح‌ترین تشخیص است.

به قدری فضای شعورزدایی در دانشکده‌های فنی شدید و رادیکال است که اگر گاهی استادی اندکی سخنی در امور ملموس زندگی بزند با تعجب و صد البته تحسین دانشجویان مواجه می‌شود.
اما لختی پادشاه در همین داستان پیداست. روایتی کاملا کودکانه برای قانع کردن یک دارنده‌ی مدرک دکترا نه تنها کافی که برانگیزاننده بوده تا آن را به عنوان یک امر جاری در زندگی به دنشجویانش ارائه کند. این ساده‌اندیشی ناشی از فقر گفتگو و به چالش کشیده شدن اسلوب فکری شخص در محیط دانشکده‌های فنی است. فراگیر شدن و سنگینی این جو٬ آن دسته افرادی را که خلاف این جریان حرکت کی‌کنند را کاملا محکوم به سکوت کرده و تبدیل به یک پرستیژ اجتماعی شده است. در دل این فرهنگ که زندگی چند ساله در غرب به شکل‌گیری آن کمک کرده است٬ تکبر پنهانی پشت اخلاق و تواضع بچه مثبتانه‌ی این قشر نهفته است.

دو

«من از یک آدم تحصیل کرده تعجب می‌کنم که به (فلانی) رای بدهد»

جمله بالا را یکی از طرفداران دانشگاهی (همین دانشکده فنی) کاندیدای پیروز انتخابات اخیر گفته است. این نوع نگاه خودِ تحجر است. جزم‌اندیشی‌ به طوری که هر کس خارج از چارچوب فکری من بیندیشد بی‌سواد است. این ادبیات آشنا نیست؟

در چنین پارادایمی تبیین و تحلیل جایی ندارد. انتخابات٬ یک دربی بزرگ است که هر تیم بیشتر کری بخواند٬ حریف را بیشتر تحقیر کند٬ مردم را بیشتر از رقیب بترساند٬ هوادار بیشتری جمع می‌کند و در نهایت می‌تواند جو را به سوی خود بگرداند. چنین شرایطی ما را به وضعیتی خیلی عقب‌تر از گفتگوی سیاسی تبعید می‌کند. زمانی که باید کلام سیاسی را از سیاست کلامی تمییز داد.
"آن که می‌داند که نمی‌داند از همه داناتر است"

و این است یک از ظهورات آن شعورزدایی!