رزم آرا: یک دوسیه مسکوت | احسان عمادی
رزم آرا یک مستند تاریخی است که زندگی و زمانه و مرگ «حاجعلی رزم آرا» را در سیری داستانی روایت میکند. داستان به شکل بررسی یک پرونده جنایی روایت میشود. موازی این روایت جنایی، زندگینامهی زرم آرا از زبان اطرافیان و نزدیکان وی گفته میشود. توصیفاتی که از رزمآرا میشود او را مانند یک نظامی درجه یک و متکی بر خود نشان میدهد که در عرصه پیچیده و پردغل سیاست کسی طرفدارش نبود. فیلم سخنی از نقش قدرتهای خارجی در مناسبات داخلی ایران به میان نمیآورد و تلاشهای پیدا و پنهان رزمآرا برای بالا رفتن از نردبان قدرت را مستقل و باشرافت نشان میدهد. فیلم به وضوح پشت سر رزمآرا ایستاده و جریانات دیگر سیاسی آن زمان را به پای میز بازجویی کشانده است. از جبهه ملی گرفته تا فدائیان اسلام و حتی برخی عوامل دربار را مورد بازخواست قرار میدهد. فیلم به کرات رزمآرا را با «رضا خان» مقایسه میکند و به نوعی میتوان گفت فیلم سایهی رضا خان را مدح کرده است.
میرزا جواد | سعید فرجی
داستان دوربین و عکاسی با داستان دربار قاجار گره خورده است. «سعید فرجی» عکاس مستند، در میرزا جواد تاریخ عکاسی مستقل و درباری و داستان اولین شهید عکاس را شرح میدهد. از سوی دیگر تلاش میکند از دریچهی عکسها مناسبات سیاسی و اجتماعی عهد ناصری تا مشروطه را تصویر کند.
با این که تکیهی مستند بر روایت تاریخ و نمایش عکسهای قدیمی است، اما گاهی سوالاتی قابل تامل مطرح میکند. مثلا چرا از حضور مردم در سفارت انگلیس در اوج مشروطه تصاویر متعددی موجود است ولی تصویری از قحطی بزرگ ایران در جنگ جهانی اول در دست نیست! مستند پتانسیل تبدیل شدن به یک اثر بلند و جامعتر را دارد.
داستان عروسکها | سیدمصطفی فخاری
داستان عروسکها روایت پیرزنی است که در روستایی ظاهرا خالی از سکنه و با شوهرش زندگی میکند، اما درونیاتی دارد و کارهایی میکند که او را تبدیل به سوژهای ناب برای یک مستند کرده است. پیرزن داستان ما علاوه بر پرداختن مفصل به کارهای روزمره مانند غذا دادن به حیوانات و رسیدگی به زمینهای کشاورزی، عروسکهایی با ابعاد انسان میسازد که هرکدام قصه شنیدنیای دارند و با آنها به معنای واقعی کلمه زندگی میکند، همسرش میگوید پس از دهها سال زندگی مشترک هنوز نفهمیده چه در ذهن پیرزن میگذرد…
در ابتدای فیلم پیشبینی میکردیم با اثری تکراری و تلخ که نمایانگر رنجها و مشکلات یک زن روستایی است روبهرو خواهیم شد اما اتفاق دیگری افتاد و با یک مستند امیدبخش مواجه شدیم، نمونه خوبی از این گزاره که در سینما برای آموزش و الگوسازی برای مخاطب باید از مجرای حس وارد شد. این مستند با بیننده کاری میکند که پس از گذشت مدتی از پایان فیلم دلتنگ شخصیت اصلی میشود و این نشانه تاثیرگذاری درست حسی فیلم است. یکی از دلایل موفقیت کار عدم بیان حواشی زائد مانند موقعیت جغرافیایی روستا، فرزندان خانواده و … است، کارگردان به خوبی میداند هدفش چیست و باید چه سیری را دنبال کند تا حس مورد نظرش را در مخاطب برانگیزد. از معدود نکات منفی فیلم اما، عدم تمرکز قصه و همچنین نبود فراز و فرود در آن است.
دستهای خالی | جمشید ترک بیات
نگاه دیگران به انقلاب اسلامی ایران بخودی خود میتواند سوژهی جذابی باشد .حال اگر این نگاه، از آن میشل فوکو باشد، بر این جذابیت افزوده خواهد شد. دستهای خالی اشاره به دست خالی مردمی دارد که پشت سر رهبری معنوی بر ضد استبداد و فساد انقلاب کردند. مستند سعی کرده با تصویر آرشیوی، مصاحبه با افراد مرتبط و بازسازی تصاویر، آن گونه که فوکو انقلاب ایران را دنبال میکرد، دفتر تاریخ را ورق بزند.
البته مستند نارساییهایی در روایت دارد و چندین جا معلوم نیست نقل قولها دقیقا متعلق به کیست و چرا اینجا آمده است. به نظر میرسد سازنده آنچه خود میپسندد را از آرای صاحبنظران آن زمان استحراج کرده و این در هم تنیدگی حاصل این مسئله است. شاید اصلیترین وجهی که از نوشتههای فوکو برداشت شده است وقوع انقلاب دینی در خارج چارچوب غرب مدرن بود که به مدت چهار قرن معنویت را از سیاست جدا میدانست.
صحنه آخر | محمد قاسمپور
فیلم همراه با یعقوب، بازیگر نقش شمر تعزیه در یکی از مناطق خوزستان است. جایی که در صفبندی اولیا و اشقیا، نقش شقیترینِ انسانها به او رسیده و این بازیگری هر ساله زندگی عادی او را نیز تحت تاثیر قرار داده است. بخشی از فیلم مختص واکنشهای مختلف مردم نسبت به شمر تعزیه در زندگی واقعی است. صحنه آخر داستان شمر تعزیه است و اضطراب وی برای ورود به گودال قتلگاه؛ او از یکسو به عنوان یک بازیگر دوست دارد نمایش را به طور کامل انجام دهد و از سوی دیگر دل انجام این کار را ندارد. کشمکشهای درونی وی و سایر تعزیهخوانان برای به پایان رساندن تعزیهی امسال ماجرای فیلم را میسازد.
میکل آنژ افغانستان | محمد مصفا
«علی خان» سرایدار افغانی یک ساختمان متاثر از پیرمردی که کنار پیادهرو نقاشی میکشید، شروع به ساخت مجسمه میکند. و این آغازی است بر ماجرایی پرامید. صفا و صمیمیت خود علی خان در گیرایی بیشتر فیلم تاثیر زیادی داشته است.
این مرد جلای وطن کرده از زمان آزاد خود برای خلق آثار هنری استفاده میکند. جراید به او لقب میکل آنژ افغانستان را دادهاند بدون این که خودش بداند آنژ کیست. حالا مجسمههای او (یا به قول برادرش بتهای او) سر از گالریهای مختلف در آورده است. مستند در وصف خود هنر است. هنر را برآمده از ذات بشر میشمارد که تنها کافی است هر کس اندکی چنگ بر خاک وجود خود بزند تا چشمه تجلی هنر شروع به جوشیدن کند.
هیچکستان | افسانه سالاری
این مستند در بخش مسابقه بینالملل جشنواره به نمایش درآمد و کارگردان ایرانی با حمایت کمپانیهای اروپایی آن را ساخته است. در این فیلم فعالیت یک موسسهی تدفین در کشوری اروپایی (احتمالا پرتغال) را میبینیم. بخشهای مختلف کار این شرکت را به طور مجزا میبینیم و با کارمندان آن کمی همراه میشویم. جایی که در مواجهی هر روزهی آنها با مرگ زندگی روزمره جاری است. گویی مواجهه دائمی با مردگان در محیط تاثیری روی آنها ندارد و این هم بخشی از روزمرگیشان شده است. و شاید خود مرگ نیز چرخدندهای بی روح در ماشین عظیم مدرنیته است.
هاسوخته | لیلا امینی
پسر ناشنوای خانواده سالها قبل و در زمین آنها خارج از شهر گمشده است. آنها به دعانویسی مراجعه کردهاند و این بار چهل روزی رقم میخورد که انتظار در آن برای همه جدیتر شده است. البته شاید این جدیت بخشی از درام تزریقی فیلمساز به داستان این خانواده باشد. اما در هر حال تصویری خلاصه از بیست سال انتظار را منعکس میکند.
سالهای تردید، شک، عذاب وجدان بیم و امید. شاید بخشی از انتقال حس انتظار را بتوان در زمان طولانی فیلم قرار داد و اتفاقا تماشاگران هم برای دیدن انتهای ماجرا در سالن میمانند اما به هر حال هر فیلمی پایانی دارد و طبیعتا نیازمند یک پایانبندی با ریتم و چارچوب صحیح!
دود | محمد احسانی
آلودگی هوای تهران و تبعات جسمی و روحی آن موضوع این مستند است. فیلمساز سعی کرده وضعیت وارونهی هوا را تنها قاب بگیرد و چیزی بر آن نیفزاید. البته به جز سرفههای فرمایشی و پرتکرار مسافران تاکسی! فیلم سعی دارد دشواری زیست در چنین محیطی را یکجا به مخاطب نشان دهد.
قاضی و مرگ | حسن خادمی
قصاص موضوعی است که در سالهای اخیر مورد توجه فیلمسازان زیادی قرار گرفته است. قاضی و مرگ از زاویه دید کسی به سراغ این موضوع رفته که تصمیمگیرندهی اجرای مجازات است. فیلم سعی کرده تصویر کلیشهای رمزآلود و سخت یک قاضی را بشکند و در دنیای احوالات شخصی وی وارد شود.
فیلمساز سراغ یکی از پرکارترین قضات بخش جنایی رفته است. فیلم از یک سو مواجهه قاضی با مرگ دیگران و مرگ گذشتگان و اطرافیان و اصلا مفهوم مرگ را نشان داده و از سوی دیگر زندگی او را به عنوان یک کارمند قوه قضائیه و یک مرد خانواده به تصویر کشیده است.
شبیه مضحک | علیمحمد ناصر بافقی
شبیه مضحک شرح گذشته و حال تعزیهی طنز است! تعزیهای کمتر دیده و شنیده شده که بهانهای است برای یاد کردن از نمایشهای طنز قدیمی که پس از ورود و گسترش تئاتر مدرن به ایران به مرور تضعیف شدند و تبدیل به جریان کم رمقی در نمایشهای عامه پسند شدند.
روایت مستند در هم و شلخته است و گاه از سیاهبازی میگوید، گاه از دربار ناصری و گاه تصاویری از شبیه مضحک نشان میدهد. هر از چند گاهی نیز صدای حسین محب اهری به عنوان گوینده میآید که چند متلک به ممیزی و سانسور میاندازد.
در جستجوی خانهی خورشید | مهدی باقری
مستند به بیان تاریخچهی خیابان ناصر خسرو از زبان یک راوی گمنام و با شرح احوالات وی میپردازد. البته برداشت این مطلب کمی دشوار است.
فیلم گاهی در درونیات راوی فرو میرود. زمانی به طور ممتد تاریخ میگوید و چقدر هم بد و ناقص تاریخ میگوید. اندکی از عکاسی و موسیقی سخن میراند و باز از ناصر خسرو و معماری و شهرسازی بحث میکند. عدم انسجام و ضعف در نگرش تاریخی را میتوان مهمترین مشکل مستندی دانست که ترکیب روایی قابل توجهی را ارائه میدهد.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.