رقص و آواز هندی. مثل غذاهایشان تند است. روی پردهی عریض سینما. در تهران. موجی که رقاصها به بدنشان میدهند، به جمعیت میرسد. جماعتی با آهنگ دم میگیرند. گروهی دست میزنند. عدهای که بیشتر تحت تاثیر قرار گرفتهاند، حرکتی به بدن میدهند. بیشتر تماشاچیان متعجب از این پدیدهاند. چند نفری سالن را ترک میکنند. شنیده شده در برخی سالنها چند بار حین سکانس موزیک-رقص چراغها را روشن میکنند. شکر خدا در این سالن نیازی به این کار پیش نیامد. چند بار تکرار صحنهی درگوشی حرف زدن علی و کاریشما کفایت میکند. تقلیدی از سانسورچیهای پخش زندهی ورزشی است. "چرا عاقل کند کاری که ..."
رقص و آواز یک مولفههای اساسی فیلم هندی است. صحنههای رقص کارگردان خود را دارند. کارگردان اصلی اثر دخالتی در این صحنهها ندارد. در این صحنهها فیلمبرداری متفاوت و در مجموع بسیار پر خرج است. علاوه بر حقوق عوامل که جدا از عوامل اصلی فیلم، هزینه گروه ارکستر هم وجود دارد.
رقصها انواع مختلفی دارند و هر کدام فلسفه خود را در فرهنگ هند دارند. رقص شیوا مجموعهای از حرکات پا و صورت و چشم است که هر کدام معانی خاص خود را دارند. این نوع رقص، برگرفته از باورهای سنتی آنهاست که معتقدند جنبهی آسمانی آن را زمینی کردهاند. مسلما تماشاچی غیرهندی به دنبال مولفههای معنایی رقصهای هندی نیست. همچنین رقصها در سینمای هند از آن معنا و محتوای سنتی فاصله گرفته کاملا عامیانه شدهاند. قطعههای رقص آمریکایی هم وارد این صحنهها شده است. سوال اساسی اینجاست که در هر صورت این سکانس رقص روی پرده سینمای ما چه کار دارد؟
«سلام بمبئی» چهارمین ساختهی بلند قربان محمدپور است. همچنین دهمین کار وی در مسند فیلمنامهنویسی محسوب میشود. جواد نوروزبیگی و پهلاج نیهالانی تهیهکنندگان فیلم هستند. این فیلم محصول مشترک موسسه سینمائی «قاب آسمان» از ایران و «کمپانی موشن پیکچرز» هند، در شهر «بمبئی» جلوی دوربین رفت.
محمدرضا گلزار در نقش علی و بنیامین بهادری در نقش احمد ظاهر شدند. همبازی شدن شایلی محمودی همسر نیامین بهادری در نقش مقابل او، یکی از حواشی ریز و درشت این فیلم است. دیا میزرا در نقش کاریشما، دالیپ تاهیل در نقش پدر کاریشما، پونام دیلون در نقش مادر کاریشما و گلشن گراور، «بد من» معروف سینمای هند، در نقش نامزد کاریشما ایفای نقش میکنند.
دیا میرزا مدل، خواننده و بازیگر و تهیهکنندهی هندی، جایگزین آیشواریا رای و مریم زکریا برای نقش کاریشما شد. واسطهی او برای ورود به این پروژه دکتر ایرانی شاهرخخان بود! آخرین فیلم هندی دیا میرزا مربوط به سال 2011 بوده است. او اظهار داشته که از همکاری با یک تیم تیم فیلمبرداری آمریکایی-فرانسوی در یک پروژهی هندی-ایرانی بسیار هیجانزده است!
ترافیک کاری میرزا با ورود به دهه چهارم زندگیاش به شدت کاهش پیدا کرده است. سرنوشتی برای بسیاری از بازیگران زن سینمای هند که جای خود را به چهرههای جدید میدهند. عمر هنری بازیگران زن در هند، بسیار کوتاه است و انگشتشمارند بازیگرانی که برای مدت طولانی در سطح اول سینمای هند ایفای نقش کنند. این فرآیند نتیجهی ذاتی این سینماست. سینمایی که بر اساس جذابیتهای ظاهری و حواشی سلبریتیهایش شکل گرفته است.
«سلام بمبئی» قرار است عاشقانه باشد. عاشقانهای که باید موازین فیلمسازی ایرانی را رعایت کند. به قول دیا میرزا شخصیتها باید حجاب(!) داشته باشند و نمیتوانند فیزیکی ابراز احساسات کنند. اما قصه همان فرمول قدیمی هندی را دارد. دختر ثروتمندی که در شب ازدواجش خودکشی میکند. قهرمان فقیر فیلم با معنا بخشیدن به زندگی امید را در دل دختر زنده میکند. این دو به هم علاقهمند میشوند و با هم برای کنار گذاشتن موانع ازدواج تلاش میکنند. در این میان زد و خورد، آدمربایی، دوری دو عاشق از هم و ... به قصه پر و بال میدهند تا در انتها به انتخاب کارگردان به یکی از پایانهای مرسوم برسند.
در کنار عشق اصلی، عشقهای فرعی زیادی وجود دارد. عشق احمد به دختر همسایه که حتی زبان هم را نمیفهمند. عشق یکطرفهی نامزد کاریشما. عشق برادر کاریشما به خواهر نامزد خواهرش! در این فیلم به مفهوم عشق جفا شده است. چیزی که به تصویر کشیده شده بیشتر به لفاظی میماند. لفاظیهای کلیشهای که در قسمتهایی از فیلم زیاد از حد غلیظ میشود. گویی هیچ حسی قرار نیست منتقل شود.
بخش زیادی از دیالوگهای فیلم نه هندی است و نه فارسی. بلکه به زبان کشوری است که هر دو ملت خاطرات زیادی با آن دارد: انگلیس! البته بعید میدانم انگلیسیها بتوانند لهجهی بازیگران فیلم را به خوبی هضم کنند. بازیگران فقط حرف میزنند. دیالوگ حجم عظیمی بار فیلم را به دوش گرفته است. فیلم اصلا به شخصیتپردازی نمیرسد. شخصیت هر نقش، همان بازیگر آن است.
شاید بدترین وجه دیالوگها را صحبتها و متلکهای جنسی احمد بدانید. یا شاید در جای دیگر مادر علی با احساس مادرانه خود به او توصیه میکند نمازش را فراموش نکند و به قدر این دیالوگ در موقعیت مضحک است که تبدیل به یکی از خندهدارترین طنزهای فیلم میشود. بله تماشاچی مسلمان ایرانی هم میتواند به توصیه به تماز بخندد. اینها همه مایهی شرم است اما تمام آن نیست.
جریانی از سینمای هند که سلام بمبئی پیرو آن است به شدت علاقه دارد که همه چیز را لاکچری نشان دهد. خانهها و هتلهای مجلل، ماشین های لوکس، لباس پوشیدن بازیگرها، چیدمان خانهها و ... همگی با زندگی عامه مردم هند تفاوت دارد. دوگانهی ترویج مصرفگرایی یا امیدبخش بودن این نوع تصویرگری بحث وجود دارد. بحثی که حول بسیاری از فیلم فارسیهای سینمای ایران وجود دارد. اما وقتی این حد از تجمل هندی را به مخاطب ایرانی نشان دهی واکنش او چیست؟ حس حقارت تماشاچی را به وضوح قابل درک بود. به خصوص هنگام به عبور کاریشما از روی پل کامبلی بمبئی بر روی دریا. نام این را علاقه به زیباییهای بیگانه بگذاریم یا ...؟ چه طاووسی است که عوامل را بر آن داشته که جور هندوستان کشند؟
سلام بمبئی بازگشت به گذشته است. بازگشت به سالهای آغازین سینمای ایران که فیلمها در هند تولید میشد. فیلمهایی که عبدالحسین سپنتا میساخت و با فرهنگ عامه مردم ایران بیگانه بود. دلیل اصلی آن سالها، فقدان امکانات سینمایی در ایران بود. البته علت دیگر تولید محتوایی بود که امکان ساخت در داخل ایران را نداشت. فیلمهایی که در فضای سالهای ابتدایی قرن چهاردهم شمسی هنجارشکنانه بودند. دلیل اخیر شاید در مورد سلام بمبئی بیشتر صدق کند. فیلمهایی نظیر سلام بمبئی در داخل ایران بسیار تولید شدهاند. اتفاقا محمدرضا گلزار هم در بسیاری از آنها بازی کرده است. اما سلام بمبئی سلف خود را به کمال، درون خودش جای داده و راه را برای احیای فیلم هندیهای فارسیساز باز نموده است.
حواشی رمز فروش سلام بمبئی بوده است. از تغییر چندبارهی بازیگر نقش اول زن و دیدار گلزار با شاهرخخان تا مراسم روضهی حضرت زهرا در هند که بنیامین بهادری بانی آن بود. این حواشی نه جور هندوستان، که مطلوب سازندگان اثر بوده است. عاملی که باعث شد در دو روز اول نمایش، این فیلم میلیاردی شود. البته تب فیلم در هفتههای بعد فروکش کرد و با همان شتاب به فروش ادامه نداد. سازندگان سعی میکنند با تزریق بیشتر حواشی نظیر آوردن بازیگر زن نقش اول فیلم به تهران، جلوی افت فروش فیلم را بگیرند.
در این رفتار سازندگان نکتهای نهفته است. آنها مخاطب را در نظر میگیرند. هر کاری انجام میدهند تا ذائقهی مخاطب مورد نظرشان را تامین کنند. حتی برخی در این سینما اعلام آمادگی کردهاند که حاضرند در مقابل دوربین شلوارشان را هم پایین بکشند. با این اوصاف انتهای ماجرا را خودتان بخوانید. گرچه بخش قابل توجهی از تلاشهای این طیف از سینماگران بیشتر منجر به ذائقهسازی است. شاید تفاوتی میان این طیف با طیفی که اصرار دارد مخاطب را به اسم هنری بودن آزار بدهد وجود ندارد. هر دو بخشی از روان مخاطب را هدف گرفتهاند که قرار نیست آوردهای در جهت تعالی او داشته باشد. یکی مسخ میکند و دیگری زجر میدهد. جالب است آقای تهیهکننده در هر دو جریان دستی بر آتش دارد.
در شرایط فعلی سینمای ایران حقوق معنوی مخاطب معنایی ندارد. حتی دستهبندی سنی نیز برای فیلمها صورت نمیگیرد.. استانداردهای اولیهی فیلمسازی در آن رعایت نمیشود. فیلمنامه ندارد. به تکرار و کپی افتاده. پیشرفتهایش را با خرس و نخل و شیر میسنجد و به جایی رسیده که برای جلب نظر مردم از هند فیلم وارد میکند. سینمایی که برخلاف تصور مدیرانش کاملا در جریانهای سینمایی جهان حل شده و در بیهویتی غوطهور است. سینمایی که هنوز ماقبل صفر قرار دارد.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.