«کمدی انسانی» یک بیوگرافی بی‌نام و نشان است که می‌خواهد دلالتی بدون مرز از خود نشان دهد. حین فیلم هیچ اسمی نمی‌شنویم اما شخصیت‌ها به راحتی در ذهن ما جا می‌گیرند. پرداخت به شخصیت‌ها در دوره‌ی کودکی بسیار پخته‌تر از دوره‌ی جوانی و میانسالی مرد است. سایر عناصر نیز به همین شکل‌اند. نور و رنگ از وجوه تمایز این فیلم با تعداد قابل توجهی از فیلم‌های جشنواره است که در نیمه ابتدایی فیلم پخته‌تر می‌نماید. طراحی صحنه و لباس نیز همین طور. این افت تا جایی است که در یک سوم نهایی فیلم اشتباهات فاحشی را شاهد هستیم.

فیلمساز سعی کرده با نماد پردازی و استفاده از بستر تاریخی قصه ارادت خود را به جریان روشنفکری چپ ابراز کند. از تکه‌های گل‌درشتی که حول چپ دست بودن پسر می‌اندازد تا پرنده‌های نقاشی همه در یک پازل کمر فیلم را به تحسین چپ‌ها دو تا می‌کند. هر چه فیلم جلوتر می‌رود غلظت این شعارها بیشتر می‌شود و به همان میزان وزن قصه کاهش می‌یابد. پسر با سنتی‌ها در قامت ناظم عقده‌ای و بی‌خرد،  فرصت‌طلب‌ها در قامت نامزد اولش و حکومت در قامت مافوق خودش در ارتش درگیر است و به همه‌ی آن‌ها می‌پرد. در این میان عنصر گمشده مردم ‌اند. کارگردان در پایانی وقیحانه انقلاب اسلامی را حاصل مبارزات جریان چپ معرفی می‌کند که طیف سنتی آن را ربوده است.