بازی متفاوت «فاطمه معتمدآریا» در نقش مادر ترک زبان یک مفقودالاثر، فیلم را قابل تحمل کرده است. اگر نیم ساعت اول فیلم را حذف کنیم، تفاوتی ایجاد نمیشود. فیلم از یک ایدهی کوتاه برآمده که تا حد امکان آن را کش دادهاند. فیلمساز خواسته به خانه و «آباجان» پایبند باشد و تا حد امکان شخصیتهای فرعی نظیر هاشم را در کنار آباجان معنا دهد. اما میبینیم تعریف هر شخصیت در میانه رها میشود؛ خیلی از آدمها معلوم نیست از کجا آمدهاند و به کجا میروند.
علیمردانی باز به سراغ یک خانوادهی سنتی رفته و این بار حال و هوای زمان دفاع مقدس را انتخاب کرده است. او سعی کرده تا حد امکان دوربینش را با فاصله از خانواده قرار دهد تا نگاهش بیطرفش باشد. اما رویکرد خاص وی نسبت به مفهوم شهید و البته فعالیتهای منافقین مشهود است. فیلمساز از یکسو میخواهد اثرش را واقعیتر و خنثیتر کند تا تنها درام در مرکز توجه بماند و از سوی دیگر با تکهپرانیهایش سعی میکند آنچه در دل دارد را بگوید. روابط خانوادگی در فیلم تا مدت زیادی گنگ است. روندی آشنا از کارگردان که در کنار عشق دو محرم به یکدیگر ترکیبی تکراری را به وجود آورده است. کارگردان از قصههای قبلی خودش تقلید کرده است. هر قدر هم که «آباجان» ساده و صمیمی باشد، اما مدادرنگی سه رنگ فیلمساز رحم ندارد. او قادر است با سیاه و خاکستری و قهوهای به جان هر مفهومی بیفتد!
پیوند
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.