«خسرو» مرد میانسالی است که از بیماری دوقطبی رنج می‎برد. او با وجود این که به مرز چهل سالگی رسیده، گاه رفتاری کودکانه از خود بروز می‎دهد و به همین جهت نیاز به مراقبت دارد. از همین رو در رشت و همراه خواهرش «ناهید» زندگی می‎کند. ناهید که برای کمک به دخترش مجبور می‎شود به خارج از کشور سفر کند، ناچار خسرو را به تهران می‎آورد تا دو هفته را در خانه برادرشان «ناصر» بگذرانند. ناصر با خسرو تفاوت زیادی دارد و همین تضادها باعث شکل‎گیری تنش میان این دو برادر می‎شود و روال عادی زندگی هر دو را بر هم می‎زند.

خسرو یاغی و اهل هنر است؛ موسیقی و عکاسی. پرانژری و فعال است. وقتی حال خوبی دارد، به اطرافیانش انرژی می‎دهد. ورود او به خانواده ناصر تحرک و جنب‎وجوش می‎دهد. لاقیدی او به نوعی هیپی‎گری می‎ماند؛ هدفی ندارد، حس می‎کند کسی ارزش او را درک نمی‎کند. سعی می‎کند در لحظه زندگی‎ کند و از حال لذت ببرد. بدون آن که اندوخته‎ای برای آینده جمع کند، روزگار گذرانده است. ناصر اما نمادی از نظم حاکم است. او دندان‎پزشکی محقق است و خود را برای ارائه در کنگره‌ا‎ی بین‎المللی آماده می‎کند. وضع مالی خوبی دارد به طوری که علاوه بر زندگی مرفهانه خانواده‌اش، خرج خسرو و بیماری او را نیز می‎دهد. ناهید، همسر ناصر دندان‎پزشک است و پسرش هنرمند و درس‎خوان. او تعریفی کلاسیک از موفقیت را برای خود دارد و زندگی‌اش مانند ساعت، منظم است و همه چیز در سر جای خود قرار دارد.

خسرو، تبلور روح اعتراض به وضع موجود است. با ورود او به خانواده ناصر نظم خانواده به هم می‎ریزد. ناصر از این وضع مشوش و عصبی می‎شود اما همسر و پسر و حتی دوستان او از بودن خسرو لذت می‎برند. تغییراتی نظم زندگی ناصر را به هم زده و به مرور باعث می‎شود روی دیگر شخصیت ناصر برای ما هویدا شود. چهره‎ای توام با استبداد، خشونت، مردسالاری و تمامیت‎خواهی. او وارث پدرش است؛ پدری که خود صفحات موسیقی جمع می‎کرده اما به پسرانش اجازه پرداختن به موسیقی نمی‎داده است. پدری که خسرو را از پیشرفتی که در رفتن به خارج از کشور و تحصیل در فرانسه بازداشته است. ناصر ادامه‎دهنده راه همان پدر است و طبیعتا قیام دوباره خسرو در برابر تمام این ظلم‎هایی است که حس می‎کند به او شده است.

خسرو از اختلال دوقطبی رنج می‎برد. او مستعد است که به طور ناگهانی تغییر خلق دهد و رفتارهای پرخاشگرانه از خود بروز دهد. این رفتارها در فاز شیدایی بیماری ظاهر می‎شود. فاز شیدایی پس از فاز افسردگی ظاهر می‎شود. بعد از بیرون آمدن از فاز شیدایی به نظر می‎رسد بیمار کاملا معالجه شده اما هر زمان دیگری ممکن است این حالات بر وی ظاهر شود. فیلمساز به خوبی توانسته حالات و مشکلات یک بیمار دارای اختلال دوقطبی را به تصویر بکشد. در ابتدا حال خسرو خوب است و آن کس که باعث شدت گرفتن بیماری او می‏شود، ناصر است. ناصر انسان عادی و موجه فیلم است اما در پس این چهره‎ی آرام مردی عصبی ایستاده؛ کسی که برای رسیدن به اهداف خود هر کاری می‎کند. فیلم را به طور خلاصه می‎توان شورش جوان معترض علیه نظم پیر و سخت‎گیر دانست. شورشی که سابقه قبلی نیز دارد و باز به همان سرنوشت دچار خواهد شد. این بیهوده انگاری فیلم نسبت به تغییر به شخصیت جوان معترض برمی‎گردد. برابر قرار دادن مفهوم اعتراض با ویرانگری لاجرم وضعیتی ناپایدار را پدید می‎آورد.

همه شخصیت‎ها دستی در موسیقی دارند. خسرو به فراخور روح عصیان‎گر خود گیتار برقی می‎نوازد. ناصر رقاص قهاری بوده اما الان در خلوت به ارکستر سمفونیک گوش می‎دهد. ناهید در ماشین بلوز پخش می‎کند. شایان پسر ناصر پیانو می‎نوازد. به مهمانی که می‎روند هم پسر میزبان مشغول نواختن است. در خلوت، در میهمانی، در شادی، در غم، در آرامش و در عصیان، موسیقی به شکلی افراطی همراه شخصیت‎هاست. کارگردان برای ما طبقه متوسط شهری را با دغدغه‎هایشان قاب گرفته است. افرادی که لزوما نیازی نیست متعلق به تهران باشند. روح جهان‎وطنی روشنفکری در سبک زندگی این افراد مشهود است. ما مشکلات افرادی را می‎بینیم که زودتر مدرنیته را پذیرفته‎اند و از سنت‏های جامعه خود جدا شده‎اند. مسئله‎ای که باعث می‎شود فیلم نتواند طیف گسترده‎ای از مخاطبان را با خود همراه کند.

پیوند