استفاده از جذابیتهای فرهنگ شرقی برای تولیدات عظیم هالیوودی در سالهای اخیر رنگ تازهای به خود گرفته، تا جایی که «مارتین اسکورسیزی» هم در فیلم جدید خود به سراغ ژاپن قرن هفدهم رفته است. در عرضهی انیمیشن هم سهگانهی موفق پاندای کنگفوکار بارزترین نمونه حضور فرهنگ شرقی در هالیوود محسوب میشود.
کوبو و دوتار تازهترین اثر کمپانی لایکا، انیمیشنی سهبعدی با تکنیک استاپموشن (زندهنگاری اشیا یا عروسکها) است. کارگردان فیلم «تراویس نایت»، تهیهکنندگی باکسترولها و پارانورمن را در کارنامه داشته است.
کوبو داستان پسری تک چشم است که همراه مادر مریض خود در غاری در کوه زندگی میکند. مادر او همواره در غار است و «کوبو» روزها به دهکده میرود و با تار جادویی و کاغذهایش برای مردم داستان میگوید. داستانهایی که شبها از مادرش میشنود. داستانهایی که محور اصلی آنها خاطرات مادر از پدر کوبو است. مادر حضور شبانهی او را در دهکده، به خاطر خطری از جانب پدربزرگ و خالههایش، قدغن کرده است. تا این که کوبو شبی بیرون از غار میماند و این آغاز ماجراهای پر رمز و راز و شگرف اوست.
داستان فیلم در روستایی بیزمان و مکان اتفاق میافتد که حال و هوای ژاپن باستان را دارد. گویی مادربزرگی نوههای خود را جمع کرده و در طولانیترین شب سال با افسانههای جن و پری آنها را سرگرم میکند. کارگردان به نوعی سعی کرده با تلفیق فرهنگهای دو سوی عالم، مخاطبی جهانی را با آنچه خود میخواهد بگوید همراه سازد. هر قدر که در فیلم اوریگامی این ور و آن ور بجهد و معماری و لباسهای ژاپنی ببینیم باز شخصیتها به شدت آمریکایی هستند.
شخصیتها انسانهایی غربی هستند که کیمونو به تن کردهاند. شاخصترین آنها خود کوبو است و بیننده همراه او باید در سفری از جنس افسانههای شرقی از موانعی اسرار آمیز عبور کند. او در ابتدا سردرگم است. اما به تدریج فضا را در مییابد. متوجه بُعدی دیگر در جهان میشود و در نهایت به تعریفی جدید میرسد. جهانی همراه با ابعادی غیرمادی که جادو و جن و پری از ملزومات آن است و گویا این بُعد جادویی باید او را شکوفا کند و به تعالی برساند.
شخصیتپردازی فیلم بسیار ظریف است و نمادها دقیق انتخاب شدهاند. حتی جانوارانی که کوبو را در سفرش همراهی میکنند، به طور مثال میمون مونث و رابطهی او با کوبو، به وضوح ریشه در تفکرات بشر مدرن دارد. از سوی دیگر فیلم بیننده را مسحور رنگها و آواهای خود میکند و در یک پوشش زیبا و لطیف افکار و عقاید آیین بودا را به خورد مخاطب میدهد. مخاطبی که غالبا سن و سال زیادی هم ندارد. فیلم بُعد جدیدی از عقاید معنوی و رمزآمیز و باطن شرقی آیین بودا را ارائه میدهد. آیینی بیخدا که به توانایی تکتک افراد برای رهایی از رنج و رسیدن به «نیروانا» (بُعدی از زندگانی که در آن جا هیچ زمان و مکانی وجود ندارد) اعتقاد دارد.
تناسخ از ارکان آیین بوداست. این مسئله در جایجای فیلم دیده میشود و بعضا بازکنندهی گرههای داستان است. این باور در ابتدای فیلم رنگ و بوی افسانهای دارد، اما در انتها میبینیم که نه تنها کوبو که تمام مردم دهکده طوری با موضوع برخورد میکنند که انگار در معرض یک رویداد طبیعی قرار گرفتهاند.
فیلم نه تنها عقاید ملحدانهی خود را عرضه میکند، بلکه مفاهیمی چون خدای قادر، فرشتگان الهی و عرش (Heaven) را با تعریفی معوج به باد انتقاد میگیرد. شاهماه عرشنشین با چشمانی نابینا که در عرش نشسته و دختران جادوگرش را برای انجام دستوراتش به زمین میفرستد. او نوهی خود، کوبو، را نیز کور کرده و میخواهد او هم مانند خود بر احساسات انسانی چشم بپوشد تا بتواند در عرش همراه او باشد.
فیلم برای تمام سوالات اساسی بشر پاسخی ارائه میدهد. از تعریف انسان گرفته تا زندگی پس از مرگ. از قدرتهای فرابشری تا زندگی اجتماعی. و چه تعاریف ملحدانه و معوجی. اما آن قدر هنرمندانه و زیبا که «اگر میخواهی پلک بزنی باید در همان ابتدای فیلم این کار را انجام دهی».
در نهایت باید گفت کوبو فیلمی است که سرگرم میکند، حس زیبایی انسان را ارضا میکند، ایدئولوژی دارد، ارزش میآفریند، صد البته میفروشد و از شانسهای مسلم اسکار امسال است. کوبو نمونهی موفقی از به کارگیری تمام ظرفیتهای سینما است. اما در چه مسیری؟ کوبو بینندهی خردسال خود را سحر میکند و بزرگسالان را به اعجاب وا میدارد. کوبو شکل صریحتری از القای تفکرات ملحدانه را در لحن بیان خود دارد. آیا باید منتظر الحاد بیشتری در فیلمهای کودکان باشیم؟
پیوند
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.