به وضوح میتوان اثر مرحوم کیارستمی را در فیلم مشاهده کرد. کارگردان سعی کرده مولفههای فرمی سینمای کیارستمی را پیاده کند. سکانسهای طولانی و بعضا ملالآور و برجسته کردن صدای محیط بهجای موسیقی متن، همان سبک نئورئالیسم کیارستمی را به یاد میآورد که وامدار سینمای ایتالیا در دهه ۵۰ قرن بیستم میلادی بود. سکانسهای رانندگی و تصویربرداری از داخل ماشین در فیلمهای متاخر کیارستمی نقش اساسی داشت. استفاده از نابازیگرهای نوجوان و تعامل آنها با فضای مدرسه نیز یادگاری از دورهی فیلمسازی کیارستمی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است. به غیر از «فرهاد»، معلم «سعید» (شهاب حسینی) و مادر سعید (لیلا زارع) در سایر نقشها از نابازیگر استفاده شده است. شهاب حسینی به طور کلی کیفیتی از بازیگری را همواره ارائه میدهد ولی برای نقش یک معلم بیمار در دبیرستان پایین شهر زیادی لوکس به نظر میرسد.
مادر سعید نیز هیچ نقطهی مشترکی با او ندارد. با این که از تبریز به تهران مهاجرت کردهاند ولی اصلا لهجه ندارد و تهلهجه ترکی سعید نیز بیشتر به حومه تهران مربوط است تا تبریز. فیلم با وجودی که سعی دارد طبقه آسیبپذیر اجتماعی را به تصویر بکشد اما در منطقه یک شهر تهران فیلمبرداری شده است. شاید همین نشانهای باشد تا بفهمیم چرا کارگردان نتوانسته به خوبی یک خانواده پایین شهری را برای ما تصویر کند. از پدر سعید نیز اطلاعات گنگی به ما میرسد. گویی تنها میراث او برای خانوادهاش آشفتگی است. این گنگی دربارهی خود معلم، خانوادهی او و پیشینه رابطهی او با مادر، شخصیت غلام و بسیاری از مسائل دیگر وجود دارد. البته شاید این خاصیت این سینماست که سعی دارد تنها برشی از واقعیت را قاب بگیرد. واقعیتی که گهگاه بیشتر به دنیای دورنی سازنده نزدیک است تا اجتماعی که آن را به تصویر میکشد. در پایان باید گفت فیلمساز سعی کرده تا داستان سادهی خود را روایت کند و البته در ساختار و زبان فیلمش به کنایه چیزی بیشتر از یک قصه را بگوید. اما تکلف را در زبان کنایی او میتوان به وضوح یافت. مطلبی که فاصلهی او را تا رسیدن به استاد خودش نشان میدهد. به هر حال کپی هیچگاه برابر اصل نیست.
پیوند
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.