لاتاری در ساختار فیلمی با دو لحن متفاوت است. بخش اول روایتی مشابه سلف خود در سینمای اجتماعی ایران دارد. تا اینجا کار کسی بر مهدویان نمی‎شورد. کسی برای عربده‎کشی‎ها خانوادگی فیلم نگران نیست. سینمای اجتماعی با فریاد و سیلی و فحش مشکلی ندارد و تکان‎های شدید سرگیجه آور دوربین برای آن امری طبیعی است.  این قدر این مسائل تکراری در سینمای اجتماعی تکراری شده که مصادقی برای خشونت محسوب نمی‎شود. که اگر هم بشود آن قدر در لاتاری ضعیف و نهیف است که به چشم نمی‎آید. خشونت در تار و پود سینمای اجتماعی ایران رسوخ کرده و عجیب است کسی لختی این پادشاه بی‎تاج را فریاد نمی‎زند.

آن چه در بخش دوم لاتاری به هجمه‎ها علیه آن دامن می‎زند، کنشگری است. مسئله خیلی قبل‎تر از این است که این کنش صحیح است یا غلط؟ آرمان‎خواهانه است یا کور؟ عاشورایی است یا قیصری؟ مسئله این است که سینمای اجتماعی ایران علیه هر کنشی فعالی است. علیه هر تصمیم‎گیری و قضاوتی است. که مگر نه این است که ماهیت واقعگرایی بر قرار دادن نفوس در موقعیت‎هایی است که آن را تجربه نکرده‎اند تا برای گرفتن تصمیم درست، نیازی به چشیدن تجربه تلخی‎های آن نباشد؟ اما سینمای اجتماعی ایران چنین متاعی برای مخاطبش ندارد. مخاطبش را کرخت می‎کند. کلاغی بدصدا را رنگ می‎کند و بجای قناری قالب می‎کند.

نیمه دوم لاتاری شاید در میانه آرمان‎خواهی و فانتزی مانده و بیشتر حاصل سنتز علاقه کارگردان به وسترن و کیمیایی باشد اما  بازنمایی خشم فرو خورده اجتماعی عزتمند است. عزتی در پشت میز معامله می‎شود یا با سکوتی خدشه‏دار می‎شود. در انتهای فیلم کسی برای چاقوکشی کف نمی‎زند. تشویق تماشاگران جامانده از سکانسی در میانه فیلم است. برای آن سیلی موسی به دهان پدر نوشین است که به رسم جاهلیت، دختر خود را مایملکی می‎خواند که به باد داده. سیلی به دهان کاراکتری است که به غلط و احتمالا به غرض در سینمای اجتماعی ایران نماد غیرت تعریف شده است؛ کاراکتر پدر عصبانیِ منفعت‎طلبِ مستبد. سیلی موسی تبلور غیرتی فراموش شده روی پرده سینما است.

 

پیوند